مراکز بحران اجتماعی در سالهای اخیر رشد کردهاند و افزودهای ارزشمند به طیف خدمات سلامت رفتاری بودهاند. معمولاً بر اساس رویکرد خود بر روی یک مدل سلامتی و بهبودی، آنها میتوانند به بسیاری از افراد در مواجهه با رویدادهای دشوار زندگی، موقعیتهای استرسزا و جبران بیماریهای مزمن روانپزشکی کمک کنند. این امکانات رفاهی معمولاً بهعنوان خدمات سرپایی یا پیادهروی، مداخله یا انحراف در بحران، واحدهای تثبیت بحران تحت حاد جامعه، و مراقبتهای فوری روانپزشکی شناخته میشوند، معمولاً دور از بیمارستانها - اغلب در نزدیکی خدمات عمومی و کلینیکهای سلامت روان قرار دارند.
مراکز بحران اجتماعی معمولاً توسط درمانگران و مددکاران اجتماعی آموزش دیده برای مشاوره با افراد و در عین حال فراهم کردن یک محیط امن و حمایتی تشکیل می شوند. روانپزشکان یا پرستاران روانپزشکی نیز ممکن است در دسترس باشند، اگرچه ساعات کاری آنها معمولاً محدود است.
اکثر بیماران مرکز بحران جامعه خود به خود مراجعه می کنند یا به طور داوطلبانه توسط مدیران پرونده، پرسنل بحران سیار یا افسران پلیس به کلینیک همراهی می شوند. هر بیمار معمولاً یک ارزیابی روانی اجتماعی کامل دریافت می کند و به مراقبت های بعدی ارجاع می شود. برخی از کلینیک ها نیز خدمات تثبیت بحران شبانه را ارائه می دهند. 2
با این حال، در حالی که برنامههای مبتنی بر جامعه فواید بسیاری ارائه میدهند، معمولاً برای مراقبت از بیماران مبتلا به شرایط روانی جدی یا خطرناک مجهز نیستند. این مراکز معمولاً فهرستی طولانی از معیارهای خروج مانند پرخاشگری حاد، خطر برای خود، وضعیت غیرارادی یا اختلالات سوء مصرف مواد همراه دارند ( جدول ). هم بیماران فعلی و هم بیماران آینده نگر که این معیارها را نشان می دهند معمولاً به اورژانس بیمارستانی هدایت می شوند یا توسط مجری قانون یا خدمات فوریت های پزشکی به آنجا منتقل می شوند. در واقع، بسیاری از مراکز به الگوریتمهای درمانی برای بیماران با دقت بالا نیاز دارند که به وضوح به «ارسال به بخش اورژانس بیمارستان یا تماس با 911» ختم میشود.
شایان ذکر است که این نوع بیماران که از مراکز بحران اجتماعی کنار گذاشته میشوند، احتمالاً درصد زیادی از افراد با دقت بالا را تشکیل میدهند که در نهایت در اورژانس در انتظار مراقبت بستری هستند. بنابراین، در حالی که مراکز بحران اجتماعی میتوانند کار خارقالعادهای انجام دهند، ممکن است تأثیر ناچیزی بر استفاده از ED در بیماران مبتلا به شرایط روانپزشکی با دقت بالا داشته باشند. در واقع، انتظار از این سازمان ها برای رسیدگی به حادترین بیماران روانپزشکی مانند انتظار از یک مطب خصوصی برای درمان حملات قلبی و تصادفات شدید رانندگی است.
برخی از مراکز بحران اجتماعی بدون تقصیر خود قربانی انتظارات غیرواقعی شده اند. رهبران بهداشت رفتاری ایالتی و شهرستانی ممکن است تصور کنند که با ایجاد این مراکز، تعداد بیماران روانپزشکی که به اورژانس مراجعه میکنند را بهطور چشمگیری کاهش میدهند و در نتیجه باعث ایجاد اختلال در شبانهروزی ED میشوند. این نه تنها نسبت به مراکز منصفانه نیست، بلکه متأسفانه نشان میدهد که علائم اورژانسی بیماریهای روانی شدید چقدر جدی، ناتوانکننده، تهدیدکننده زندگی و غیرقابل پیشبینی هستند و چگونه این علائم به سطح بالایی از مراقبت نیاز دارند.
این همان جایی است که اورژانس های روانپزشکی مبتنی بر بیمارستان مناسب هستند. از آنجا که برنامه های روانپزشکی اورژانس برای کار با افراد بسیار حاد طراحی شده اند، آنها معمولاً می توانند سهم بزرگ بیمارانی را بپذیرند که از مراکز بحران اجتماعی کنار گذاشته می شوند. اما اورژانسهای روانپزشکی بیمارستانی بهجای پذیرش بیماران برای پذیرش مانند اورژانسهای پزشکی سنتی، اورژانسهای روانپزشکی بیمارستانی به سرعت ارزیابی و درمان فوری را با هدف تثبیت در شرایط اضطراری، و ترخیص به منزل یا سایر سطوح مراقبتی با محدودیت کمتر به جای بستری انجام میدهند. پذیرش و در واقع، در بسیاری از مکانها و مدلهای مراقبتی - روستایی و شهری، دانشگاهی و شهری - روانپزشکی بسیار مؤثر بوده است. اکثریت بیماران ED روانپزشکی در برنامه های سراسر کشور، معمولاً 70٪ تا 80٪ یا حتی بالاتر،3
درمان بیماران با دقت بالا در اورژانس های روانپزشکی به جای سوار شدن آنها در اورژانس های عمومی منطقی است. موارد روانپزشکی تنها دسته بیمارانی هستند که در اورژانسها مشاهده میشوند که طرح درمان پیشفرض برای آنها بهطور سنتی پذیرش بستری بوده است. برای مثال، یک اورژانس، بیمار مبتلا به حمله آسم را برای انتقال به «تخت آسم بستری» نگه نمیدارد. در عوض، آنها مشکلات تنفسی بیمار را در اسرع وقت درمان می کنند. بیماران اورژانس روانپزشکی نیز پریشانی فوری را تجربه میکنند و مستحق همین رویکرد سریع هستند.
شروع فوری مراقبت های اورژانسی دقیقاً همان کاری است که اورژانس های روانپزشکی انجام می دهند. این همچنین کاملاً با قانون کار و درمان فوری پزشکی فدرال (EMTALA) حاکم بر بیمارستانها مطابقت دارد که اورژانسهای روانپزشکی با دقت بالا را از نظر قانونی معادل فوریتهای پزشکی میدانند و مستحق همان تلاشهای فوری برای ارزیابی و تثبیت هستند. در همین حال، بیمارانی که ممکن است از مراکز بحران اجتماعی بیشترین بهره را ببرند، ممکن است بعید باشد که به رویکرد با دقت بالا در سایتهای اورژانس روانپزشکی نیاز داشته باشند و شاید در وهله اول تمایلی به مراجعه به اورژانسهای بیمارستانی نداشته باشند، بنابراین این برنامهها میتوانند به طور بهینه با هم کار کنند. روشی تقریباً کاملاً مکمل، که به ندرت زائد است.
یکی از تمایزات تاریخی این ایده است که بیمارستانها از مدل پزشکی استفاده میکنند در حالی که مراکز بحران اجتماعی بیشتر بر سلامتی و بهبودی متمرکز هستند، اما زمانی که یک برنامه اورژانس روانپزشکی مبتنی بر بیمارستان بخشی از سیستم است، این موضوع لازم نیست. بسیاری از اورژانسهای روانپزشکی - بهویژه طرحهای جدیدتر مانند واحدهای EmPATH - مدل سلامتی و بهبودی را با مدل پزشکی ترکیب میکنند، به این امید که بهترین هر دو رویکرد را، در صورت لزوم، برای چالشهای منحصربهفرد بیماران با دقت بالا بیاورند. نتیجه یک محیط حمایتی، آرام و خانگی است که در آن بیماران میتوانند مراقبتهای پزشکی تخصصی و مداخلات مورد نیاز را دریافت کنند. بنابراین، پتانسیلی برای تداوم یکپارچه فلسفه مراقبت وجود دارد که اورژانس های روانپزشکی مبتنی بر بیمارستان و کلینیک های بحران اجتماعی را به هم متصل می کند.
واضح است که برای ارائه به موقع، فردی و سطح مناسب مراقبت به هر بیمار که علائم حاد روانپزشکی را تجربه میکند، و برای به حداقل رساندن اورژانس شبانهروزی، سیستمهای سلامت روان باید از مراکز بحران اجتماعی و اورژانسهای روانپزشکی مبتنی بر بیمارستان حمایت کنند.