سلامت روج و جسم

مطالب پزشکی و روانشناسی

سلامت روج و جسم

مطالب پزشکی و روانشناسی

  • ۰
  • ۰

 

در حالت ایده‌آل، زوجین باید به دنبال درمانگری باشند که مدل درمانی را بپذیرد که تأکید می‌کند زوجین متخصص هستند، نه درمانگر. درمانگر به جای توصیه یا تجویز، بر ایجاد امنیت کافی در جلسه تمرکز می‌کند تا زوجین بتوانند خودشان کار را انجام دهند. آنها با یکدیگر به شیوه‌ای ساختارمند صحبت می‌کنند که واکنش‌پذیری را مهار کرده و ارتباط را دعوت می‌کند. درمانگر فرآیند را هدایت می‌کند، به اشتراک‌گذاری را عمیق‌تر می‌کند، به شنونده کمک می‌کند تا واقعاً بشنود و نسبت به همسرش دلسوزی داشته باشد، اما تشخیص نمی‌دهد یا جانبداری نمی‌کند.

 

برای مشاوره ازدواج در تهران با گروه ویان تماس بگیرید .

این پویایی درمانگر را قادر می‌سازد تا زوج را به عنوان یک واحد توانمند سازد، برخلاف تمرکز بر «مشکلات» هر یک از طرفین. هنگام درمان انفرادی، بی‌طرف ماندن برای درمانگر می‌تواند دشوار باشد، یا به دلیل انتقال متقابل خود (محرک‌های عاطفی) یا به این دلیل که ممکن است یکی از مراجعان به عنوان «بیمار شناخته شده» ظاهر شود. در درمان مشترک، اگرچه ممکن است هر یک از این موارد اتفاق بیفتد، اما احتمال آن کمتر است: درمانگر می‌تواند با مفهوم‌سازی متفاوت موقعیت، با موفقیت فضایی را برای کل زوج حفظ کند. درمانگر بر مسئله عمیق‌تر تمرکز می‌کند: گسستگی که زوج تجربه می‌کنند. با رفتن به ریشه موضوع، رابطه تقویت می‌شود و به اندازه کافی ایمن می‌شود که هر دو طرف می‌توانند به طور مؤثر با مسائل مقابله کنند. بدون ارتباط ایمن، می‌توان «مشکل را حل کرد» اما عملاً به جایی نرسید.

ما در بطن ارتباط متولد می‌شویم. ما به عنوان نوزاد در رحم مادرانمان، صمیمی‌ترین شکل ارتباط را تجربه می‌کنیم. همانطور که به این دنیا می‌آییم و شروع به فردیت‌یابی می‌کنیم، در روابط دیگر به دنبال آن ارتباط می‌گردیم. راه نهایی برای بازیابی آن حس اولیه ارتباط، از طریق ازدواج است. در حالی که برای هر قاعده‌ای استثنائاتی وجود دارد، اکثر ما ازدواج کردیم زیرا نوعی ارتباط با همسرمان احساس می‌کردیم. این ارتباط اولیه است که به ما امید می‌دهد که حتی وقتی در یک رابطه با مشکلاتی مواجه می‌شویم، بهبودی امکان‌پذیر است.

 


در جامعه‌ی یکبار مصرف ما، بسیاری از ما فکر می‌کنیم اگر چیزی درست کار نمی‌کند، ارزش تعمیر کردن ندارد. حتی اگر ارزش تعمیر کردن داشته باشد، خودمان را متقاعد می‌کنیم که قابل تعمیر نیست. اما بسیاری از ازدواج‌ها، اگر نگوییم اکثر آنها، قابل تعمیر هستند.

 

ازدواج نیاز به تلاش و کوشش دارد.

این رابطه ما را به شیوه‌هایی تحریک می‌کند که هیچ رابطه دیگری این کار را نمی‌کند. اما رشد و بهبودی که از ازدواج حاصل می‌شود، عمیق‌تر از آن چیزی است که می‌توانید در هر رابطه انسانی دیگری تجربه کنید. اگرچه این مقاله جای مطالعه عمیق این رویکرد نیست (به همین دلیل خوانندگان را تشویق می‌کنم که به کتاب «به دست آوردن عشقی که می‌خواهید» نوشته دکتر هارویل هندریکس نگاهی بیندازند)، می‌بینیم که مسائلی که زوج‌ها در یکدیگر ایجاد می‌کنند، معمولاً حوزه‌هایی هستند که می‌توانند در آنها برای رشد دیگری مفید باشند.

در ادامه مثالی از «چگونه درمانگرم ازدواجم را نابود کرد» آمده است. می‌توانم صدها سناریوی مشابه ارائه دهم.

زن و شوهری دچار اختلاف هستند و مرتباً یکدیگر را تحریک می‌کنند. وقتی شوهر عصبانی می‌شود، زن برای محافظت از خود هر کاری که بلد است انجام می‌دهد: پنهان می‌شود. ببینید، مادرش الکلی بود و از نظر جسمی و کلامی او را آزار می‌داد. او در کودکی یاد گرفته بود که از نظر احساسی مراقب باشد و از تماس با دیگران خودداری کند، زیرا این کار ناامن بود.

وقتی او «بی‌خیال می‌شود»، این موضوع شوهرش را که داستان کاملاً برعکسی داشت، تحریک می‌کند. در کودکی، والدینش سهل‌انگار بودند. او یاد گرفته بود که اگر می‌خواهد نیازهایش برآورده شود، باید کلی سر و صدا کند، دعوا کند و دیگران را به سخره بگیرد. او اینگونه زنده ماند.

در بزرگسالی، وقتی زن از نظر احساسی به هم می‌ریزد، شوهر پرخاشگرتر می‌شود و باعث می‌شود زن احساس ناامنی بیشتری کند و بیشتر از او فاصله بگیرد. هر دوی آنها یکدیگر را تحریک می‌کنند و در یک چرخه معیوب قرار می‌گیرند که در آن هیچ‌کس نیازهایش برآورده نمی‌شود و هر دو احساس آسیب می‌کنند.

چه کسی مقصر است؟ آیا شوهر مشکل خشم دارد؟ آیا زن از شخصیت اجتنابی رنج می‌برد؟ دنبال کردن این مسیر تشخیصی، از مسئله عمیق‌تر موجود - تجربیات دوران کودکی آنها که در پویایی خاص آنها پدیدار می‌شود - جلوگیری می‌کند. اگر درمانگر به او بگوید که به کلاس‌های مدیریت خشم برود، زن احساس می‌کند که واقعاً تقصیر او بوده است. اگر اختلال شخصیت در او تشخیص داده شود، شوهر احساس می‌کند که واکنش‌هایش موجه بوده است. این کار مشکل واقعی را نادیده می‌گیرد و ممکن است نتواند تغییر نهایی را که باعث ایجاد ارتباط بیشتر به جای کینه می‌شود، تشویق کند.

وقتی این زوج توانستند در مورد موقعیت پیش آمده به شیوه‌ای امن و صمیمی صحبت کنند، توانستند بفهمند که چگونه یکدیگر را تحریک کرده‌اند و توانستند از دیدگاهی بی‌طرفانه‌تر به موقعیت نگاه کنند.

با درک گذشته‌ی پرآشوب همسرش، شوهر توانست بفهمد که چرا وقتی همسرش احساس ناامنی می‌کند، می‌خواهد او را ببیند. به جای اینکه اجازه دهد این موضوع او را تحریک کند و مقابله به مثل کند، متوجه شد که بهتر است احساساتش را به شیوه‌ای آرام با او در میان بگذارد.

برعکس، او توانست بفهمد وقتی مرد او را تشویق می‌کند و رک و صریح حرف می‌زند، مادرش نیست، بلکه شوهر مهربانش است. به جای اینکه بی‌خیال شود، توانست آنقدر احساس امنیت کند که این تصور را داشته باشد که ازدواجش، دوران کودکی‌اش نیست.

این داستان نمونه‌ای از اکتشافاتی است که زوج‌ها زمانی که به اندازه کافی در امنیت هستند تا از وضعیت خود آگاه شوند و دستور کار ناخودآگاه بزرگتر رابطه‌شان را ببینند، به آن دست می‌یابند.

  • ۰۴/۰۶/۰۷
  • سامرند سلیمی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی